اوحدی مراغهای (غزلیات)/من درین شهر پای بند توام
ظاهر
من درین شهر پای بند توام | عاشق قامت بلند توام | |||||
مردهی آن دهان چون پسته | کشتهی آن لب چو قند توام | |||||
میدوانی و میکشی زارم | چون بدیدی که در کمند توام | |||||
ای هلاک دلم پسندیده | دولتی باشد از پسند توام | |||||
گذری میکن، ار طبیب منی | آتشی مینه، ار سپند توام | |||||
گو: رفیقان سفر کنند که من | نتوانم، که پای بند توام | |||||
ز اوحدی باز پرس حال، که من | تا چه غایت نیازمند توام؟ |