اوحدی مراغهای (غزلیات)/منازل سفرت پیش دیده میآرم
ظاهر
منازل سفرت پیش دیده میآرم | اگر چه هیچ به منزل نمیرسد بارم | |||||
گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو | که من ز دیده برو آب مهر میبارم | |||||
از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر | کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم | |||||
مجال آمدن و پای راه رفتن نیست | که رخت خویش بر آن خاک آستان دارم | |||||
به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دید | چو شب شود همه شب تا به روز بیدارم | |||||
گرم به روز قرارست یا به شب بیتو | ز روز وصل و شب صحبت تو بیزارم | |||||
به جای آنم، اگر بر دلم ببخشایند | که دل بدادم و از درد بیدلی زارم | |||||
مرا به خوان وز درد فراق هیچ مپرس | که آب دیده نیابت کند ز گفتارم | |||||
ببر ز من طمع طوع و بندگی، که هنوز | بدان کمند که افگندهای گرفتارم | |||||
بتاب دوزخ هجران تمام خواهم سوخت | اگر سبک نبدی در بهشت دیدارم | |||||
تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چه | من از برای تو در چشم مردمان خوارم | |||||
دل از رکاب تو خالی نمیشود باری | اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم |