اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل
ظاهر
ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل | در همه عالم که دید عشق چنین بیخلل؟ | |||||
از سر من شور تو هیچ نیاید برون | گر چه سر آید زمان ور چه در آید اجل | |||||
هیچ کسم، گر بدل بر تو گزینم به دل | هیچ کسی خود بدل بر تو گزیند بدل؟ | |||||
شمع لبت را بدید، مهر گرفت از عقیق | موم دهانت بدید مهر گرفت از عسل | |||||
راهرو عقل را زلف تو دارالامان | کار کن روح را لطف تو بیتالعمل | |||||
بوده ز جور تو ما در همه وقتی زبون | گشته به مهر تو ما در همه گیتی مثل | |||||
ماه شبستان تو مورچهی وتخت جم | وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل | |||||
زلف تو تن را نوشت سورهی نون بر ورق | قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل | |||||
چشم مرا از لبت نیست گزیری که، هست | لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل | |||||
فوت نشد نکتهای از کشش و از جسش | با لب و زلف ترا مرتبهی عقد و حل | |||||
اوحدی از دیر باز فتنهی تست، ای غزال | تا نشود ناامید زود نیوش این غزل |