اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
ظاهر
ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام | بندهی قد خوش و رفتار چالاک توام | |||||
قرص خورشیدی، که چون بر رویت اندازم نظر | روشنایی باز میدارد ز ادراک توام | |||||
فارغ از حال دل آشفتهیزار منی | فتنهی خال رخ خوب طربناک توام | |||||
بر سر کوی تمنای تو از نزدیک و دور | هر کسی را آبرویی هست و من خاک توام | |||||
مار زلفت بر دلم هر لحظه نیشی میزند | شربتی بفرست از آن لعل چو تریاک توام | |||||
سرمه سازم دیدهای پاک بین خویش را | گر به دست آید غبار دامن پاک توام | |||||
اوحدی را در کمند آور، چو صیدی میکنی | ورنه من خود روز و شب دربند فتراک توام |