اوحدی مراغهای (غزلیات)/مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم
ظاهر
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم | بر وصل تو یکروز ببینی که: امیریم | |||||
ای سرو، که اسباب جوانی همه داری | با ما به جفا پنجه مینداز، که پیریم | |||||
گر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟ | کز یاد لب لعل تو در شکر و شیریم | |||||
از بهر فرستان این قصه بر تو | پیوسته دوان در طلب پیک و دبیریم | |||||
در شهر طبیبیست که داند همه رنجی | او نیز ندانست که: مجروح چه تیریم؟ | |||||
با روی تو این سختی پیوند که ما راست | بعد از تو روا باشد، اگر دوست نگیریم | |||||
گو: قافله بیرون رو و همراه سفر کن | ما را سفر و عزم نباشد، که اسیریم | |||||
هر تلخ، که خواهی تو، بگو، تا بنیوشیم | هر زهر، که داری تو، بده، تا بپذیریم | |||||
این نامه پراگنده از آنست که بیتو | چون اوحدی امروز پراگنده ضمیریم |