اوحدی مراغهای (غزلیات)/فرش زمردین به زمین در کشیدهاند
ظاهر
فرش زمردین به زمین در کشیدهاند | و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیدهاند | |||||
دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر | بر سر نهاده، پیش صنوبر کشیدهاند | |||||
آن سبزهای سایه نشین بین، که پیش گل | دامن ز ماهتاب وز خور در کشیدهاند | |||||
گلها به دستیاری نم شاخ سبزه را | از خاک بر گرفته و در بر کشیدهاند | |||||
بر لوح خاک صورت کرسی لاله را | گویی که عرشیان به قلم بر کشیدهاند | |||||
خط بنفشه گرد رخ شاهدان باغ | هم تازه نقش بسته و هم تر کشیدهاند | |||||
شب را و روز را به ترازوی مهر و ماه | دریاب تا: چگونه برابر کشیدهاند؟ | |||||
مرغان صبح خیز چو عشاق اشک ریز | در پردههای تیز فغان در کشیدهاند | |||||
ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف | در جام لاله کرده و اندر کشیدهاند | |||||
بر روی سوسن از خط رنگین نگاه کن | کز سیم و لاجورد و معصفر کشیدهاند؟ | |||||
با سروشان اگر نه خلافیست در ضمیر | این بیدها ز بهر چه خنجر کشیدهاند؟ | |||||
ای باغبان، به سرزنش بید و سرو کوش | تا خود چرا ز خط چمن سر کشیده اند | |||||
خرم دل آن کسان که درین دم به یاد دوست | چون اوحدی نشسته و ساغر کشیدهاند |