اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/فراق روی تو می‌سوزدم جگر، چه کنم؟

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(فراق روی تو می‌سوزدم جگر، چه کنم؟)
  فراق روی تو می‌سوزدم جگر، چه کنم؟ ز کوی عافیت افتاده‌ام بدر، چه کنم؟  
  به دل کنند صبوری چو کار سخت شود دلم نماند، ز هجر تو صبر بر چه کنم؟  
  مرا سریست به دست از جهان و آنرا نیز برای پای تو دارم، وگرنه سر چه کنم؟  
  دلی که بود، به زلف تو داده‌ام، دیرست کنون ز هجر تو جان می‌کنم، دگر چه کنم؟  
  ز چشم خلق، گرفتم، بپوشم آتش دل مرا بگوی که: با آب چشم تر چه کنم؟  
  چو گویمت که: غم اوحدی بخور، گویی: منال گو: ز غم ما و غم مخور، چه کنم؟