اوحدی مراغهای (غزلیات)/عیب من نیست که: در عشق تو تیمار کشم
ظاهر
عیب من نیست که: در عشق تو تیمار کشم | بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم | |||||
بر سر خاک درت گر بودم راه شبی | سرمهوارش همه در دیدهی بیدار کشم | |||||
دلم آن نیست که من بعد به کاری آید | مگرش من به تمنای تو در کار کشم | |||||
به دهان تو، که از وی شکر اندر تنگست | اگرم دست دهد قند به خروار کشم | |||||
هر که گل چیند از خار نباید نالید | من که دل بر تو نهم جور به ناچار کشم | |||||
با سر زلف تو خود دست درازی نه رواست | به ازآن نیست که پای بمقدار کشم؟ | |||||
اوحدی، قصهی بیگانه بر یار برند | من به پیش که بر جور که از یار کشم؟ |