اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمریست تا ز دست غمت جامه میدرم
ظاهر
عمریست تا ز دست غمت جامه میدرم | دستم بگیر، تا مگر از عمر برخورم | |||||
یادم نمیکنی تو به عمر و نمیرود | یاد تو از خیال و خیال تو از سرم | |||||
رفت از فراق روی تو عمرم به سر، ولی | پایم نمیرود که ز پیش تو بگذرم | |||||
میبایدم خزینهی قارون و عمر نوح | تا دولت وصال تو گردد میسرم | |||||
چون عمر گل دو هفته وفای تو بیش نیست | ای گل، تو این دو هفته مبر سایه از سرم | |||||
عمر عزیز و جان گرامی تویی مرا | ای عمر و جان، تو دور چرا باشی از برم؟ | |||||
گیتی بسان عمر مرا گو: فرو نورد | گر در بسیط خاک بغیر تو بنگرم | |||||
عمری دگر بباید و شلتاق عالمی | تا گنج غارتی چو تو باز آید از درم | |||||
شیرینتری ز عمر و من اندر فراق تو | فرهادوار محنت و تلخی همی برم | |||||
ای عمر عاریت، مکن از پیش من کنار | تا در کنار خویش چو جانت بپرورم | |||||
گر اوحدی به سیم سخن عمر میخرد | من عمر میفروشم و وصل تو میخرم |