اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق و درویشی و تنهایی و درد
ظاهر
عشق و درویشی و تنهایی و درد | با دل مجروح من کرد آنچه کرد | |||||
آه من شد سرد و دل گرم از فراق | بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟ | |||||
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ | علتم عشقست و برهان روی زرد | |||||
دیدهای دارم درو پیوسته آب | چهرهای دارم برو همواره گرد | |||||
نازنینا، در فراق روی تو | چند باید بودنم با سوز و درد؟ | |||||
گفته بودی: غم خورم کار ترا | غم نخوردی تا غمت خونم نخورد | |||||
حاکمی، گر نرم گویی ور درشت | بندهام، گر صلح جویی ور نبرد | |||||
مرد عشق از جان نترسد در غمش | وآنکه از جانی بترسد نیست مرد | |||||
ای که بستی دستهیگل از رخش | من به بویی قانعم زان روی ورد | |||||
اوحدی، یا ترک روی او بگوی | یا بساط نیک نامی در نورد |