اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
ظاهر
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست | کاول حسن تو و آخر ایام منست | |||||
از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی | راه عشقت نه به پای دل در دام منست | |||||
مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه | بس خرابی کند این جرعه، که در جام منست | |||||
من حذر میکنم از عشق، ولی فایده نیست | حذر از پیش بلایی، که سرانجام منست | |||||
آفت سیل به همسایه رساند روزی | سخت باریدن این ابر که بر بام منست | |||||
روزگار از دل محنت کش من کم مکناد! | درد عشق تو، که قوت سحر و شام منست | |||||
تا قبای تو بر اندام تو دیدم، ز حسد | خارشد هر سر مویی، که بر اندام منست | |||||
نامه سهلست نبشتن به تو، لیکن از کبر | هرگز آن نامه نخوانی، که درو نام منست | |||||
گرد عاشق شدن و عشق نگردد دیگر | اوحدی، گر بچشد زهر، که در کام منست |