اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد
ظاهر
عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد | گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد | |||||
چیست پیش پاکبازان کام دل جستن؟ غرض | وین غرض در دوستی نقصان بسیار آورد | |||||
در میان مهربانان مهر دار و گو مباش | همت ارباب دل خود سنگ در کار آورد | |||||
جذب مغناطیس بین کاهن به خود چون میکشد؟ | کم ز سنگی نیستی کاهن به رفتار آورد | |||||
گر دل اندر کافری بندد جوانی پاکباز | در نهان او مسلمانی پدیدار آورد | |||||
یار گردن کش ز دامت گر چه سر بیرون برد | این کمند آخر همش روزی گرفتار آورد | |||||
گر ز خوبان دوستی خواهی، به پاکی میل کن | میل خوبان جنبش اندر نقش دیوار آورد | |||||
از برای عاشقست این ناز و غنج و چشم و روی | خواجه بهر مشتری جوهر به بازار آورد | |||||
اوحدی، گر کژ روی انکار دشمن لازمست | دوستی چون راست ورزی دشمن اقرار آورد |