اوحدی مراغهای (غزلیات)/صفات قلندر نشان برنگیرد
ظاهر
صفات قلندر نشان برنگیرد | صفات تجرد بیان برنگیرد | |||||
عدم خانهی نیستی راست گنجی | که وصلش وجود جهان برنگیرد | |||||
گشاد از دل تنگ درویش یابد | خدنگی که هیچش کمان برنگیرد | |||||
من آن خاکسارم، که گر برگذاری | بیفتم، کسم رایگان برنگیرد | |||||
به بالای من بر کشیدند دلقی | که پهنای هفت آسمان برنگیرد | |||||
دل دین طلب تنگ تن برنتابد | تن راهرو بار جان برنگیرد | |||||
مکن یاد دنیا، که اندیشهی ما | هماییست کین استخوان برنگیرد | |||||
به ما گوهری داد دست عنایت | که اندازهی بحر و کان برنگیرد | |||||
تو سرمایه بسیار گردان، که دل را | چو سرمایه پر شد زیان برنگیرد | |||||
زبان درکش،ای اوحدی، زین حکایت | که ناگه سرت با زبان برنگیرد | |||||
ازان یار بیگانگی دارد آن کس | که پندار خویش از میان برنگیرد |