اوحدی مراغهای (غزلیات)/شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن
ظاهر
شیرینتر از دلدار من دلدار نتوان یافتن | مسکینتر از من عاشقی غمخوار نتوان یافتن | |||||
در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود | در شهر چون او دلبری عیار نتوان یافتن | |||||
ما را ملامت گو: مکن زین پس به مستی، اوحدی | کز دور چشم مست او هشیار نتوان یافتن | |||||
هرگز به بیداری کجا دستم به وصل او رسید؟ | چون یک شب این بخت مرا بیدار نتوان یافتن | |||||
ای دل، گر آب زندگی جویی، به تاریک مرو | کین کار بیرون از لب آن یار نتوان یافتن | |||||
زینسان که من میبینم این آشفتگی، سالی دگر | اندر دیار عاشقی دیار نتوان یافتن | |||||
بالای سرو بوستان هم نغز میآید، ولی | در سرو بستانی چنین رفتار نتوان یافتن | |||||
در کارگاه سینه چون سودای او بر کار شد | یک لحظه ما را بعد ازین در کار نتوان یافتن | |||||
ای اوحدی، گر خون شود دل در غم او، گو: بشو | بیمحنتی وصل چنان دلدار نتوان یافتن |