اوحدی مراغهای (غزلیات)/شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی
ظاهر
شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی | آفتابی؟ یا پری، یا چهرهی نوری؟ بگوی | |||||
با چنان بالا و دیدار بهشتی کان تست | از چه ما را کردهای در دوزخ ای حوری، بگوی | |||||
دیگران را چون مجالی میدهی نزدیک خود | از من آشفتهی بیدل چرا دوری؟ بگوی | |||||
چون که با ما باده خوردی قصهی رفتن مگوی | یا چو با مستان نشستی ترک مستوری بگوی | |||||
ای که ما را سرزنش کردی که: این آشوب چیست؟ | با شراب سرخ صاف صرف انگوری بگوی | |||||
عقل معذورم کجا دارد،که در فصلی چنین | ترک جام باده گویم؟ گر تو معذوری بگوی | |||||
اوحدی، گر پند خواهی دادن این آشفته را | آن سخن را، این زمان مستم، به مخموری بگوی |