اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
ظاهر
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه | روزی که درآیی ز درم مست شبانه | |||||
در صورت خوبان همه نوریست الهی | از شمع رخت میزند آن نور زبانه | |||||
با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی | جز چشم تو ما را که برد مست به خانه؟ | |||||
هر چند که جان را بر لعل تو بها نیست | شرطیست که امروز نجوییم بهانه | |||||
آنی تو، که جز با تو درین ملک ندیدیم | خوی ملکی با کس و روی ملکانه | |||||
جز یاد جمالت همه ذوقست خرافات | جز قصهی عشقت همه با دست و فسانه | |||||
با غمزهی رویت سخن خال نگوییم | زنهار! که ما غره نگشتیم به دانه | |||||
آنجا مطلب روزه و تسبیح، که در روی | آواز مغنی بود و جام مغانه | |||||
با اوحدی امروز یکی باش، که مردم | از دور نگویند: فلان بود و فلانه |