اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر بگذرانم از سر گردون به گردنی
ظاهر
سر بگذرانم از سر گردون به گردنی | گر بگذرد به خاطر او یاد چون منی | |||||
تا در دلم خیال رخ او قرار یافت | مسکین دلم قرار ندارد به مسکنی | |||||
میلم به باغ بود، دلم گفت: دیده گیر | سروی نشسته بر لب جویی و سوسنی | |||||
گر مرغ زیرکی به هوای دگر مرو | بهتر ز کوی دوست نباشد نشیمنی | |||||
ای مدعی، چو خوشه مرا سرزنش مکن | برده به باد عشق اگرت هست خرمنی | |||||
وی دل که سینه را سپر غصه کردهای | پیکان عشق را به ازین ساز جوشنی | |||||
جانا، به خود نگاه کن و حال ما ببین | گر جان ندیدهای که جدا گردد از تنی | |||||
یک شهر دشمنند مرا وز بهر تست | گو: جوجرم کنید که بر من به ارزنی | |||||
گر داشتی دلم به زر و سیم دسترس | هر دم در آستین تو میریخت دامنی | |||||
سیلیزنان سزد که برونش کنی ز در | گر پیشت آفتاب به تابد به روزنی | |||||
مرد اوحدی ز عشق و نگفتی: دریغ بود | ماتم، نگاه کن، که نیرزد به شیونی |