اوحدی مراغهای (غزلیات)/سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا
ظاهر
سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا | فال به نام تو زدم، ای تو مرا فال بیا | |||||
عهد من از یاد مهل، تا نشوم خوار و خجل | نامه فرستادم و دل، بنگر و در حال بیا | |||||
عاشق دیوانه شدم، وز همه بیگانه شدم | بر در میخانه شدم، خیز و به دنبال بیا | |||||
دور شدی، دیر مکش،بر مچشان زهر و مچش | ای همه شغلی بتو خوش، با همه اشغال بیا | |||||
تا به رخت عید کنم، روی به توحید کنم | آخر شعبان چو شدی، اول شوال بیا | |||||
پر می و نقلست سرا، با همه پیکار چرا؟ | شاهد مجلس، بنشین، زاهد بطال، بیا | |||||
میروم از دست دگر، واقعهای هست دگر | شد دل من مست دگر، ای تن حمال، بیا | |||||
بهمن غم کرد درون، دست به دستان و فسون | رستم جان گشت زبون، ای خرد زال، بیا | |||||
عقل بینداخت قلم، شخص هنر ساخت به غم | کفر برانداخت علم، مهدی دجال بیا | |||||
این بصر و طرف بهل، وین نظر ژرف بهل | این ورق و حرف بهل، ای سخن لال بیا | |||||
روز وصالست مرا، صبح کمالست مرا | غرهی سالست مرا، اوحدی، امسال بیا |