اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ز تو بی‌وفا چه جوییم نشان مهربانی؟

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(ز تو بی‌وفا چه جوییم نشان مهربانی؟)
  ز تو بی‌وفا چه جوییم نشان مهربانی؟ بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟  
  که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی که چو قصه‌ای نویسیم به دشمنان رسانی  
  چو بهانه می‌گرفتی و وفا نمی‌نمودی ز چه خانه می‌نمودی به غریب کاروانی؟  
  قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی غم مستمند می‌خور، چه سمند می‌دوانی  
  ز ورق برون فگندم همه بار نامه‌ی خود که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی  
  عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه که در اول غروری و در آخر زمانی  
  چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم! که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی  
  مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی  
  دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن نه طریق دوستانت و نه شرط مهربانی