اوحدی مراغهای (غزلیات)/زود شود باز بستهی تو
ظاهر
زود شود باز بستهی تو | عاشق از دام جستهی تو | |||||
رونق گل میبرد همیشه | عارض چون لاله دستهی تو | |||||
آن شکرینی، که وقت بوسه | قند بریزد ز پستهی تو | |||||
رحم، که بر هم شکست ما را | طرهی در هم شکستهی تو | |||||
وقت نیامد که باز بندی؟ | رشتهی عهد گسستهی تو | |||||
عید من آن دم بود که بینم | ماه جمال خجستهی تو | |||||
تن به سرشک چو سیم شویم | زان تن چون سیم شستهی تو | |||||
اوحدی، اینجا چه گرد خیرد؟ | زین دل در خون نشستهی تو | |||||
طاقت تیر غمش نیاورد | سینهی مجروح خستهی تو |