اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/زلف مشکینت چو دامست، ای پسر

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(زلف مشکینت چو دامست، ای پسر)
  زلف مشکینت چو دامست، ای پسر عارضت ماه تمامست، ای پسر  
  در فروغ روی و چین زلف تو مایه‌ی صد صبح و شامست، ای پسر  
  تا بود بر دیگری وصلت حلال بر من آسایش حرامست، ای پسر  
  زان دهان تنگ شیرینم بده بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای پسر  
  هر زمان گویی که: فردای دگر سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر  
  گر تو صد بارم بسوزی در فراق تا نسازی، کار خامست، ای پسر  
  در غمت گر نشکنم خود را، مرنج آدمی را ننگ و نامست، ای پسر  
  عالمی را بنده‌ی خود کرده‌ای اوحدی نیزت غلامست، ای پسر