اوحدی مراغهای (غزلیات)/زان شکرین لب گر شبی کردم شکار بوسهای
ظاهر
زان شکرین لب گر شبی کردم شکار بوسهای | از من چه رنجی؟ ای پسر، سهلست کار بوسهای | |||||
چون بیشمار از لعل خود دادی به هر کس بوسها | یا خود خطا باشد ترا کردن شکار بوسهای | |||||
زاب دهانت مست شد دشمن، که خاکش بر دهن | وآنگه من آشفته در رنج و خمار بوسهای | |||||
جانا، دل محرور من شد بیقرار از شوق تو | با او به بازی بعد ازین میده قرار بوسهای | |||||
روزی که خواهند از لبت عشاق عالم کامها | هر کس تمنایی کند، ما اختیار بوسهای | |||||
آمد به لب جان از غمت، جانا، نمیگویی که: ما | تا چند سوزیم این چنین در انتظار بوسهای؟ | |||||
روزی برای اوحدی یک بوسه بفرست از لبت | وز لعل شکربار خود کمگیر بار بوسهای |