اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز وداع گریه نه در حد دیده بود
ظاهر
روز وداع گریه نه در حد دیده بود | توفان اشک تا به گریبان رسیده بود | |||||
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد | از دور هر که نالهی زارم شنیده بود | |||||
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟ | آن کس که جان بخوش دلش پروریده بود | |||||
آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل | ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود | |||||
چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد | آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود | |||||
زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی | دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود | |||||
روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست | کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود |