اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته
ظاهر
روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته | گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته | |||||
طاق ابرو را ز شوخی چون هلالی داده خم | روی نیکو را به زیبایی چو ماه آراسته | |||||
هم جمال ماه رویش آب خوبان ریخته | هم هلال نعل اسبش خاک راه آراسته | |||||
بیدلان را مال و سر بر دست و دلبر بینیاز | بندگان از پیش و پس حیران و شاه آراسته | |||||
او چو شمعی در میان و عاشقان پیرامنش | حلقهای از ناله و فریاد و آه آراسته | |||||
نرگس چشم و گل و رخسار و سرو قد او | در شنکج حلقهی زلف سیاه آراسته | |||||
زلف چوگان وار خود همچون رسنها داده تاب | وانگهی گوی زنخدان را به چاه آراسته | |||||
لاف عشقت میزنند آشفته حالان جهان | اوحدی میرست و در عشقت سپاه آراسته | |||||
دیدن خوبان اگر جرم و گناهست، ای صنم | نالها دارم بدین جرم و گناه آراسته |