اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی
ظاهر
رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی | به دهان و لب بگویم که : نبات و انگبینی | |||||
تو اگر در آب روزی نظری کنی بر آن رخ | هوست کجا گذارد که : کسی دگر ببینی؟ | |||||
به زبان خود نگارا، خبرم بپرس روزی | که دلت زبون مبادا! ز رقیب چون ز بینی | |||||
چو ز چهره بر گشایی تو نقاب، عقل گوید: | قلمست و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی | |||||
ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی | که دلم نگین مهرست و تو مهر آن نگینی | |||||
چو شد، اوحدی، دل تو به خیال او پریشان | متحیرم که بی او بچه عذر مینشینی؟ | |||||
برو و ز باغ رویش دو سه گل به چین نهفته | که چو باغبان ببیند نهلد که گل بچینی |