اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی)
  رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی به دهان و لب بگویم که : نبات و انگبینی  
  تو اگر در آب روزی نظری کنی بر آن رخ هوست کجا گذارد که : کسی دگر ببینی؟  
  به زبان خود نگارا، خبرم بپرس روزی که دلت زبون مبادا! ز رقیب چون ز بینی  
  چو ز چهره بر گشایی تو نقاب، عقل گوید: قلمست و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی  
  ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی که دلم نگین مهرست و تو مهر آن نگینی  
  چو شد، اوحدی، دل تو به خیال او پریشان متحیرم که بی او بچه عذر می‌نشینی؟  
  برو و ز باغ رویش دو سه گل به چین نهفته که چو باغبان ببیند نهلد که گل بچینی