اوحدی مراغهای (غزلیات)/دو هفتهی دگر از بوی باد مشک فروش
ظاهر
دو هفتهی دگر از بوی باد مشک فروش | شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش | |||||
درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد | به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش | |||||
شود چو روی فلک پرستاره روی زمین | ز سوسن و سمن و یاسمین و مرزنگوش | |||||
چمن ز شکل ریاحین و رنگ سبزهی تر | چنان شود که تو گویی در آمدست به جوش | |||||
ز جویبار به گردون رسد غریو طیور | ز کوهسار به صحرا رود فغان وحوش | |||||
ز بهر جلوه عروس چمن در آویزد | ز ژاله عقد جواهر به روی گردن و گوش | |||||
روند در سر گل در چمن پری رویان | بدان صفت که رود بر سر ستاره سروش | |||||
علم زنند گل سرخ و زرد بر سبزی | چو بر صحیفهی مینا ز زر تخته نقوش | |||||
به بام شاخ برآید گل از سراچهی باغ | چنانکه بر افق چرخ زهره و زاوش | |||||
میان باغ ز هر گونه عاشقی سرمست | چنانکه مردم هشیار سر کشند به دوش | |||||
طمع مدار خموشی ز اوحدی پس ازین | که در بهار نباشند بلبلان خاموش | |||||
تو نیز عمر خود، ای هوشمند، خوش گذران | که عمر خوش گذراند همیشه صاحب هوش | |||||
بهار تازه در آمد، غم کهن بگذار | ز باغ سبزه بر آمد، شراب سرخ بنوش | |||||
درخت و چوب که دیدی چه تر شود به بهار؟ | نه کم ز چوب و درختی، تو در بهار مخوش | |||||
گرت هواست که عشرت کنی، به دانش کن | ورت رضاست که سیکی خوری، به نیکی کوش | |||||
مگر در پی آزرم و قول من بشنو | مباش بر سر آزار و پند من بنیوش |