اوحدی مراغهای (غزلیات)/دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی
ظاهر
دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی | گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی» | |||||
میزیبد او را سلطنت، زیرا که پیش درگهش | هر شب خروش عاشقان باشد چو کوس نوبتی | |||||
از سرکشی او چون علم در جنگ با ما روز و شب | ما در برش زاریکنان مانند کوس نوبتی | |||||
دادم به زلفش دوش دل، چشمش به ترکی گفت: هی! | او را چو کردی پیشکش، ما را نیاری خدمتی؟ | |||||
من میتوانم بوسها دزدیدن از لعلش ولی | چشمش چو غوغا میکند میترسم از بیحرمتی | |||||
شکر به دامن میکشند از لعل او تردامنان | وانگه دل بیمار من میمیرد از بیشربتی | |||||
ای اوحدی، چون طاقت جورش نیاوردی دگر | بر یار هر جایی منه خاطر، که صاحب غیرتی | |||||
شهر کسانست این، دگر بر نیکوان عاشق مشو | گردن به مسکینی بنه، مادام کندر غربتی |