اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم
ظاهر
دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم | چو زندانی شدم،دیگر چه میخواهی؟ مرنجانم | |||||
مرا خوان، ای پریچهره، که گر صدبار در روزی | سگم خوانی دعا گویم، بدم گویی ثنا خوانم | |||||
گر امیدی که من دارم روا گردد ز وصل تو | به دربانیت بنشینم، به سلطانیت بنشانم | |||||
مرا از روی خود دوری چه فرمایی و مهجوری؟ | اگر حکمی کنی بر من، به چیزی کن که بتوانم | |||||
دلم بردی و میدانم که: پیش تست و میدانی | تو هم لیکن نمیگویی، که میگویی: نمیدانم | |||||
مرا دیوانه میدارد سر زلف پریرویی | که گر با من در آرد سر، کند حالی سلیمانم | |||||
ازین اندیشه در دامن کشیدم پای صد نوبت | اگر یاد سر زلفش نمیگیرد گریبانم | |||||
نگارینا، چرا کردی تو با همچون منی سختی؟ | که اندر عهد خود هرگز ندیدی سست پیمانم | |||||
به هر حکمی که فرمایی، مکن تقصیر، کز خوبان | ترا بر اوحدی حکمست و من هم بنده فرمانم |