اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلبر، چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
ظاهر
دلبر، چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟ | از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟ | |||||
ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتادهایم | باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟ | |||||
اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان | من نمیدانم که: این انجام و این آغاز چیست؟ | |||||
چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر | بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟ | |||||
گرنه دیگر دشمنان ما به دامت میکشند | همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟ | |||||
بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، یارب، مرا | بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟ | |||||
کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال | خود نمیگویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟ | |||||
ای که گفتی: ذوق دل پرداز مسکینان خوشست | قصهی من با رخش بیرون ز دلپرداز چیست؟ | |||||
اوحدی، گر حال دل پوشیدهای از خلق شهر | بر سر هر کوچه این آوازه و آواز چیست؟ |