اوحدی مراغهای (غزلیات)/در کعبه گر ز دوست نبودی نشانهای
ظاهر
در کعبه گر ز دوست نبودی نشانهای | حاجی چه التفات نمودی به خانهای؟ | |||||
مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟ | تا در میان دام نبینند دانهای | |||||
بویی ز وصل اگر به مشامش نمیرسید | رغبت به هیچ موی نمیکرد شانهای | |||||
این کوشش و کشش همه بیکار چون بود؟ | عاقل چگونه دل بنهد بر فسانهای؟ | |||||
تا عشق آتشی نزند در درون دل | از راه سینه کی بدر افتد زبانهای؟ | |||||
محتاج پیک و نامه نباشد مرید را | کانجا کفایتست سر تازیانهای | |||||
خیز، ای رفیق خفته، که صوت نشیدخوان | آتش فگند در شتران از ترانهای | |||||
ثابت نباشد آن قدم اندر طریق عشق | کو میکند ز خار مغیلان کرانهای | |||||
گر راستست، هر چه طلب میکنم تویی | وین راه دور نیست بغیر از بهانهای | |||||
با اوحدی یکی شو و مشنو که: در وجود | هرگز در آن یگانه رسد جز یگانهای | |||||
ما را اگر محال نباشد به پیشگاه | این فخر بس که: بوسه دهیم آستانهای |