اوحدی مراغهای (غزلیات)/در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین
ظاهر
در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین | سینه داغ هجر آنان بر نتابد بیش ازین | |||||
با چنین تلخی، که طبع ما کشید از دست هجر | شور این شیرین زبانان بر نتابد بیش ازین | |||||
پیر گشتم، ایدل، از خوبان حذر میکن، که پیر | قوت دست جوانان بر نتابد بیش ازین | |||||
مهربانا، گر توانی رحم کن بر کار ما | زانکه کار ناتوانان بر نتابد بیش ازین | |||||
چند راند چون سگان ما را رقیب از کوی تو؟ | گرگ با چوب شبانان بر نتابد بیش ازین | |||||
اوحدی، این گریه کمتر کن، که خاک کوی دوست | آب چشم مهربانان برنتابد بیش ازین | |||||
طبع یار نازنین در خواب نوشین سحر | نالهی فریاد خوانان برنتابد بیش ازین |