اوحدی مراغهای (غزلیات)/در خرابات عاشقان کوییست
ظاهر
در خرابات عاشقان کوییست | وندرو خانهی پریروییست | |||||
طوقداران چشم آن ماهند | هر کجا بسته طاق ابروییست | |||||
به نفس چون نسیم جان بخشد | هر کرا از نسیم او بوییست | |||||
ورقی باز کردم از سخنش | زیر هر توی آن سخن توییست | |||||
من ازو دور و او به من نزدیک | پرده اندر میان من و اوییست | |||||
سوی او راهبر ندانم شد | تا مرا رخ به سایه و موییست | |||||
اوحدی، با کسی مگوی دگر | نام آن بت، که نازکش خوییست |