اوحدی مراغهای (غزلیات)/در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند
ظاهر
در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند | هزار نامه به نقش هوس سیاه کند | |||||
ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او | نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند | |||||
به هجراو دل من غیر ازین نمیداند | که روز و شب بنشیند، فغان و آه کند | |||||
برفت و در پی او آن چنان گریستهام | کز آب دیدهی من کاروان شناه کند | |||||
دلم کجا طمع وصل او کند؟ هیهات! | مگر ز دور به خاک درش نگاه کند | |||||
اگر ز طلعت او مشتری خبر یابد | کجا ملازمت آفتاب و ماه کند؟ | |||||
ز فخر سر به فلک برکشد ستاره صفت | چو اوحدی ز سر زلف او پناه کند |