اوحدی مراغهای (غزلیات)/درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم
ظاهر
درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم | با مایهی عشق تو آن نه باد و نه اینم | |||||
چشم همه آفاق به دیدار تو بینند | تا پردهی ز رخ برنکنی هیچ نبینم | |||||
تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست | از خرمن اقبال چرا خوشه نچینم؟ | |||||
اندیشهی مستوری و دین داشتنم بود | سودای تو نگذاشت که مستور نشینم | |||||
از گنج وصالت به سعادت برسد زود | گر خاتم لعل تو شود ملک نگینم | |||||
تا ماه تشبه به رخت کرد ز خوبی | با ماه به پیکارم و با مهر به کینم | |||||
گر نور تو در خلق نبینم ز دو گیتی | هم گوش فروبندم و هم گوشه نشینم | |||||
پایی به کرم بررخ من نیز همی نه | کندر سر کویت نه کم از خاک زمینم | |||||
چون اوحدی از وصل به شاهی برسم زود | گر خاتم لعل توشود ملک یمینم |