اوحدی مراغهای (غزلیات)/خیانتگر خیانت کرد و ما دل در خدا بسته
ظاهر
خیانتگر خیانت کرد و ما دل در خدا بسته | سر و پای خصومت را به زنجیر وفا بسته | |||||
لگام این دل خیره به دست صبر وا داده | طناب این دل وحشی به میخ شکر وابسته | |||||
تو ای همراه، ازین منزل مکن تعجیل در رفتن | که این جا در کمند او اسیرانند پابسته | |||||
به جای خویش میبینم درونت گر ببخشاید | چو در شهر کسان بینی غریبی مبتلا بسته | |||||
خبر کن سینهی ما را و بستان مژدهای نیکو | اگر بینی تو در گوشه دل اشکسته را بسته | |||||
ترا، ای زاهد، ار حالیست میترسی و لیکن ما | علم بر بوته آوردیم و سنجق بر هوا بسته | |||||
اگر در شرع دیدار رخ نیکو خطا باشد | بدور روی او چشمی نبینی از خطا بسته | |||||
عنان از دست رفت اکنون، چرا پندم نمیدادی | در آنروزی که میدیدی تو آنبند بلا بسته؟ | |||||
نمیخواهم که بنمایم به جایی حال خود ورنه | به بخشایی تو چون بینی دلم را چند جا بسته | |||||
به تدبیر دل مسکین ازان چندین نمیکوشم | که میدانم نخواهد شد چنین اشکستها بسته | |||||
زبان اوحدی سازیست در بزم هوسبازان | برو ابریشم زاری ز بهر آن نوا بسته |