اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/خود را ز بد و نیک جدا کردم و رفتم

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(خود را ز بد و نیک جدا کردم و رفتم)
  خود را ز بد و نیک جدا کردم و رفتم رستم ز خودی، رخ به خدا کردم و رفتم  
  آن نفس به همی، که گرفتار علف بود او را چو خران سر به چرا کردم و رفتم  
  کام همگان محنت و ناکامی من بود کم گفتم و آن کام فدا کردم و رفتم  
  هر فرض که از من به همه عمر قضا شد در یک رکعت جمله قضا کردم و رفتم  
  هر قرض که در گردن من بود ز غیری از خون دل و دیده ادا کردم و رفتم  
  روی همگان چونکه به محراب ریا بود من پشت برین روی و ریا کردم و رفتم  
  پای دلم از هر هوسی سلسله‌ای داشت از پای دل آن سلسله وا کردم و ر فتم  
  تن را به نم چشم فرو شستم و شد پاک دل را به غم عشق دوا کردم و رفتم  
  دیدم که: دل اوحدی این جا بگرو بود او را به دل خویش رها کردم و رفتم