اوحدی مراغهای (غزلیات)/حدیث آرزومندی قلم دشوار بنویسد
ظاهر
حدیث آرزومندی قلم دشوار بنویسد | ز بهر آنکه اندک باشد، از بسیار بنویسد | |||||
ز کاردوست بسیارست گفتن قصه با دشمن | به کار افتاده گویم: کز میان کار بنویسد | |||||
دلیل حرقت این سینهی رنجور بنماید | حدیث رقت این دیدهی بیدار بنویسد | |||||
زمین بوس و سلام و اشتیاق و خدمتم یکسر | بدان ابرو و چشم و قامت و رفتار بنویسد | |||||
حکایت ریزهای زین عاشق دلخسته بر گوید | شکایت گونهای زان طرهی طرار بنویسد | |||||
کند در نامه یاد از عهد و از پیمان و من در پی | نهم زنهار بر جانش، که صد زنهار بنویسد | |||||
سیاهی گر نماند در دوات، از خون چشم من | به سرخی آنچه باقی مانده از طومار بنویسد | |||||
سخنهایی، که دارم از جفای چرخ، بنگارد | ستمهایی، که دیدم از فراق یار،بنویسد | |||||
ازین بیچارگی شرحی دهد در نامه، کان دلبر | چه برخواند جواب اوحدی ناچار بنویسد |