اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/جور دیدم، تا بدید آن خسرو خوبان که؟ من

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(جور دیدم، تا بدید آن خسرو خوبان که؟ من)
  جور دیدم، تا بدید آن خسرو خوبان که؟ من عاشقم وز من بپوشانید رخ چندان که؟ من  
  در غمش دیوانه گشتم، بیرخش مجنون شدم سر به صحراها نهادم فاش گردید آن که؟ من  
  خوف بدنامی ندارم، بیم رسواییم نیست ور بمانم مدتی دیگر چنان می‌دان که؟ من  
  دل به درد او سپارم، تن به مهر او دهم وان بلا را کس نداند بعد از آن درمان که؟ من  
  هر چه گویم راست گویم وین بتر کز هر طرف من دوای درد دل پرسان و دل ترسان که من  
  هم به ترک سر بگویم، هم دل از جان بر کنم و آنزمان درد دلم را چاره‌ای نتوان که من  
  دل ز غم خون کرده باشم، خون ز مژگان ریخته ور چنین باشد حدیثم کی شود پنهان که؟ من  
  دیده‌ای پر اشک دارم، چهره‌ای پر خون دل وندرین محنت نخواهم شست دست از جان، که؟ من  
  اوحدی را میشناسم،طالع خود دیده‌ام ور تو حالم را بدانی، رحمت آری زان که من