اوحدی مراغهای (غزلیات)/جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟
ظاهر
جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟ | که هر دم به نوعی دلش خون کنی | |||||
تو روزی ز دست غم خود مرا | به صحرا دوانی و مجنون کنی | |||||
نگویم به کس حال بیداد تو | که ترسم بگویند و افزون کنی | |||||
نمیدارم از دامنت دست باز | گرم دامن دیده جیحون کنی | |||||
برآنی که بر من کنی رحمتی | چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی | |||||
نبود این گمان اوحدی را بتو | که با او دل خود دگرگون کنی |