اوحدی مراغهای (غزلیات)/جز نقش تو در خیال نیست
ظاهر
جز نقش تو در خیال نیست | جز با غمت اتصال ما نیست | |||||
شد روز من از غمت چو سالی | لیکن چه کنم؟ چو سال ما نیست | |||||
از زلف تو حلقهای ندیدیم | کو در پی گوشمال ما نیست | |||||
از روی تو کام دل چه جوییم؟ | گوش تو چو بر سال ما نیست | |||||
بار چو تو دلبری کشیدن | در قوت احتمال ما نیست | |||||
از خیل کهای؟ که بر رخ تو | زلفت همه هست و خال ما نیست | |||||
حال دل ما ز خویشتن پرس | زیرا که کسی به حال ما نیست | |||||
دل مرغ هوای تست، لیکن | راه هوست به بال ما نیست | |||||
گر سود کنم مرنج، کخر | نقصان تو در کمال ما نیست | |||||
پیش رخ اوحدی چه نالی؟ | کورا سر قیل و قال، نیست |