اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر
ظاهر
تو از دست که میخوردی؟ که خشم آلودهای دیگر | مگر با دشمنان ما قدح پیمودهای دیگر؟ | |||||
ز شادیها چه بنشستی؟ به عزتها چه برجستی؟ | اگر دشمن ندانستی که بی ما بودهای دیگر | |||||
میان دربسته بودی تو که با اغیار بنشینی | میان خویش و اشک ما چرا بگشودهای دیگر؟ | |||||
دلم را سودهای صدبار و چون از عاشقان خود | کم از من کس نمیبینی، چرا فرسودهای دیگر؟ | |||||
مرا چون زان لب شیرین ندادی هیچ حلوایی | نمیدانم که خونم را چرا پیمودهای دیگر؟ | |||||
مقابل در حضور خود جفا زین پیش میگفتی | شنیدم زان که: در غیبت کرم فرمودهای دیگر | |||||
دلم را مینماید رخ که: قصد خون من داری | پس از ماهی که روی خود به من بنمودهای دیگر | |||||
مرا آسوده پنداری که هستم در فراق تو | زهی! از جست و جوی من، که چون آسودهای دیگر! | |||||
دلت بر اوحدی هرگز نمیسوزد به دلداری | فغان و نالهای او مگر نشنودهای دیگر؟ |