اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند)
  تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند کز آستان تو چون سایه در نمی‌گذرند  
  چو تیر غمزه زنی بر برابرند آماج چو تیغ فتنه کشی در مقابلش سپرند  
  غم تو قوت دل خویش ساختند چنان که گردمی‌نبود خون خویشتن بخوردند  
  هزار قافله سر گشته شد ز هر جانب بدان امید که راهی به جانب تو برند  
  به بوی آنکه ببینند سایه‌ی تو ز دور چو سایه کوی به کوی و چو باد در بدرند  
  چو دامن تو نیاید به دست درمان چیست به غیر از آنکه گریبان خویشتن بدرند  
  اگر تو قصد دل اوحدی کنی دل چیست؟ سزد که جان بفروشند و چون تویی بخرند