اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت)
  ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت  
  در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت  
  آه از جگر صورت دیوار برآمد چون عکس رخ خویش به کاشانه برانداخت  
  شوق لب چون جام عقیقش ز لطافت خون از دهن ساغر و پیمانه برانداخت  
  فریاد! که چشمم ز فراق لب لعلش ماننده‌ی دریا در و دردانه برانداخت  
  دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت  
  گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت