اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
ظاهر
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد | دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد | |||||
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر | چون قامتش بدید به رغبت نماز کرده | |||||
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو | بر مشتری کرشمه و بر ماه ناز کرد | |||||
از درد دل چو مار بپیچید سالها | هر بیدلی، که عقرب زلف تو گاز کرد | |||||
با صورت خیال تو دل خلوتی گزید | وانگه بر وی این دگران در فراز کرد | |||||
پیوسته من ز عشق حذر کردمی، کنون | آن چشمهای شوخ مرا عشقباز کرد | |||||
کوتاه گشته بود ز من دست حادثات | زلف تو کار بر من مسکین دراز کرد | |||||
رفتی، پی تو پردهی خلقی دریده شد | این پرده بین، که بار فراق تو ساز کرد | |||||
پنهان بر اوحدی زدهای تیر چشم مست | نتوان ز پیش زخم چنین احتراز کرد |