اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
ظاهر
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد | هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد | |||||
لعل تو روزی مرا وعدهی وصلی بداد | فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد | |||||
زنده بود عاشقی، کز هوس روی تو | بر سر کوی تو مرد، خاک دیار تو شد | |||||
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب | مشغله از ره براند، مشعلهدار تو شد | |||||
از سر خاک درت دوش غباری بخاست | باد بهشت آن بدید، خاک غبار تو شد | |||||
طعنه زند سرمه را، چشم چو خاک تو دید | شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد | |||||
زمرهی عشاق را در شب دیدار قرب | هر دل و جانی که بود، جمله نثار توشد | |||||
شاکرم از دل، که او گشت شکارت، بلی | شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد | |||||
از همه گنجی سعید وز همه رنجی بعید | گر تو ندانی که کیست؟ اوست که یار تو شد | |||||
زندهی جاوید ماند، سکهی اقبال یافت | سر که فدای تو گشت، زر که نثار تو شد | |||||
سر ز خط اوحدی بر نگرفت آفتاب | تا قلم فکر او وصف نگار تو شد |