اوحدی مراغهای (غزلیات)/بی تو نکردیم به جایی نشست
ظاهر
بی تو نکردیم به جایی نشست | با تو نشستیم به هر جا که هست | |||||
صورت خوب از چه به گیتی بسیست | چشم مرا مثل تو صورت نبست | |||||
لاف نخستین «بلی» میزنم | روز نخستین که تو گویی:«الست» | |||||
زلف سیه را به ازان میشکن | ورنه بسی دل که بخواهد شکست | |||||
موی برست از کف امید ما | وز کف موی تو نخواهیم رست | |||||
هر که کند گوش به گفتار تو | بس که به گفتار بخواهد نشست | |||||
ای که ز من صبر طلب میکنی | خود چو منی را چه بر آید ز دست؟ | |||||
پند، که بیبادهی صافی دهی | کی شنود عاشق دردی پرست؟ | |||||
اوحدی از عشق تو دیوانه شد | گر دگری میشود از عشق مست |