اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد)
  به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد  
  دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق تو کرا خواب میسر می‌شد؟  
  بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک خانه دیگر ز خیال تو منور می‌شد  
  عقل دل را ز تمنای تو سعیی می‌کرد عشق می‌آمد و او نیز مسخر می‌شد  
  گر چه بسیار بگفتیم نیامد در گوش خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر می‌شد  
  شرح هجران تو گفتم: بنویسم، لیکن ننوشتم ، که همه عمر در آن سر می‌شد  
  اوحدی را غزل امروز روانست، که شب صفت خط تو می‌کرد و سخن تر می‌شد