پرش به محتوا

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/به خرابات برید از در این خانه مرا

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(به خرابات برید از در این خانه مرا)
  به خرابات برید از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا  
  دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟  
  می بیارید و تنم را بنشانید چو شمع پیش آن شمع و بسوزید چو ویرانه مرا  
  همچو گنجیست درین عالم ویران رخ او یاد آن گنج دوانید به ویرانه مرا  
  بر میان از سر زلفش کمری می‌بستم گر بدو دست رسیدی چو سرشانه مرا  
  هر که خواهد که به دامم کشد آسان آسان گو: مپندار بجز خال لبش دانه مرا  
  سرم از شوق و دل از عشق چنین شیفته شد تا که شد اوحدی شیفته هم خانه مرا