اوحدی مراغهای (غزلیات)/به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهیچون خور
ظاهر
به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهیچون خور | ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر | |||||
ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر گردون | ز اشک چشمهی چشمم بمیرد آتش اختر | |||||
به صید عاشق بیدل گشاده زلف تو چنگل | به صید بیدل مسکین کشیده چشم تو خنجر | |||||
شکنج سنبل پست تو گنج صورت و معنی | فریب نرگس مست تو زیب جامه و زیور | |||||
ز جام حقهی لعلت گشوده چشمهی حیوان | ز دام حلقهی زلفت دمیده نکهت عنبر | |||||
نهاده نرگس شنگت تراز کسوت شوخی | گشاده پستهی تنگت کساد کیسهی شکر | |||||
ز رنگ پنجهی نازک نموده دست تو گل رخ | بر آب چهرهی رنگین نهاده حسن تو دلبر: | |||||
بیاض ساعد سیمین به خون این دل خسته | سواد طرهی مشکین به قتل این تن لاغر | |||||
به عیب من مکن آهنگ و جیب و دامن من بین: | چو روی اوحدی از غم به خون دیده و دل تر |