اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی)
  بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی نظری کن به خویش تا ز کجایی و کیستی!  
  همه شب گفتگوی توده و باغست و مال و زر تو نگویی به خویشتن که: گرفتار چیستی؟  
  نه تو گفتی: خدای را نشناسم بجز یکی؟ ز یکی لاف چون زنی؟ چو غلام دویستی  
  برسیدند همرهان تو هر یک به منزلی پی ایشان کجا روی؟ تو که در خفت و خیستی  
  تو اگر بیست مرده‌ای بتوان و دل و جگر چو اجل حمله آورد، نگذارد بایستی  
  چو پی او روی بنه ز سر این خواجگی که تو نرسی پیش او مگر به فقیری و نیستی  
  در توحیدش اوحدی به قفای وجود زد تو به توحید چون رسی؟ که نه اوحدیستی